آخر شب شد...

ساخت وبلاگ

تجربه ثابت کرده هرچی به ساعت های عمقی شب ادم نزدیک میشه ، میزان دلیریوم هم افزایش پیدا میکنه!:))

به این صورت که الان من میخوام بخوابم بعد از ترکوندن فارما!:دی بعد گشنمه! بعد من مسواک زدم! الان شما نمیفهمین، من خودمم نمیفهمم(به دلیل همون موضوع فوق الذکر!) ولی خیلی فاجعه س!:)) چون نمیتونم بیخیال مسواک شم و برم باقی مونده کیک تو یخچال رو بخورم که الان فکرش داره وسوسه م میکنه!:)) چون این چن شب اخیر کلا کارم همین بوده که مسواک زدنم رو شکستم و هی گشنه م شده و بلند شدم ی چی خوردم وسط درس خوندن تا آخرش که بخوابم بدون مسواک!:/

بعد الان باز به همون دلیل سپیده داره میگه چرا ی آهنگ برا زهرا نخوندن؟!:/ که من الان برا تو بخونم؟!:/ مث اهنگی که برا سپیده خوندن...یا پریا!:/

هیچی نیس! بخوابین! دوتا دختر اینجا دارن هذیون میگن!

پیش پیش  لا لا لا لا!:دی

روز خوبی که امروز بود:)...
ما را در سایت روز خوبی که امروز بود:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m4divariiiig بازدید : 32 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:38